محل تبلیغات شما

*frozen*



خب دوستان با اینکه کم دادید ولی من باز می دم . بپرید ادامه 

السا
اه لعنتی  تا اومدم حرف بزنم قطع کرد آشغال .
ی نگاه به ادری و مری کردم دیدم این دو کبوتر  عاشق  دو بغل هم بودن و و هم و دلداری می دادند که یهو یکی ت گوشم گفت 

پپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپپخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخ

وا یا ابرفرز سه متر پریدم بالا آقا من نگفتم این کیه فقط فحش و گرفتم بهش 

من:بیشعور ، آشغال، کسافت، گاو میش وحشی، کرگدن آفریقایی،  مغول آمازونی،  انشا الله شوهرت کچل باشه، انشا الله بچت خون اشام شه ، انشا الله  بدی قاتی قاقا لیلی ها

اون:فحشات تموم شد.

ی نگاه کردم وای خاک عالم بر سرم این که ججججکککک . خدایا .

من:جک ببخشید ولی ت واقعا کارت خیلی بیشعوران بود . اسکل.

جک: باشه ولی فحش های تو واقعا اندش بود

من:برو بمیر بابا

اصلا حوصلشو و نداشتم آشغال  رفته نامزد کرده و به ما نگفته من احمق و بگو میگفتم دوسم داره و غرورش اجازه نمیده بگه  . نگو نامزد کرده بوده بیشعور.
که دیدیم مری از بغل ادری اومد بیرون و رفت تا لباسشا در آره و بیاد بیرون مری اومد بیرون و از جک خدا حافظی کردیم و سوار ماشین شدیم با مری گفتم 

من: کجا بریم؟ 

مری :بریم؟ بستنی بخوریم 

دوستان برا بعدی ۱۲ تا نظر از ت تولد دارم براتون می نویسم.


بهار واقعا درباره اون چیزی که ت اون وب گذاشتی داری شوخی میکنی دیگه نه ، اگه شوخی لطفا بگو دو ساعت دارم گریه میکنم یعنی واقعا پاریس جان مرد آخه برا چی ؟ 

اون که سنش کم بود؟!! 

بهار اگه ی شوخی لطفا بگو .

و تو از کجا میدونی مطمئنی که پاریس مرده ؟؟؟؟!!!!!

سلاممم چطولین 
شناختین به جا اوردید
بنده دنیا هستم 
بعد چند سال به کانون سرد فروزنی برگشتم(وجی:صنعتی یا سنتی کشیدی )
خب از اسم مطلبم مشخص بیداهه چمه من تو خونه با ۶۰٪الکل و ۴۰٪اب تو این ابفشانا(وجی:نه تو چیزی زدی)
میچرخم با یه ماسک دستکش کلا من تو خونه با اینا حرکت میکنم هیچ کشم اتاقم راه نمیدم
شماهاهم همین کارو کنید هر روز تب کل خانواده ژل دست کوفت و زهرمار زیر دست منه بعلههه
هیچی دیگه سال نوتون کرونایی(وجی:ببند کرونا داره مارو میکشه میگی کرونایی *صرفه خشک*وجی:کرونا گرفتمممم تب سنجو بده اون ماسک با اون دستکش اون قرصارم بده)همون طور که داشتم میگفتم  سال نوتون کرونایی نباشه سلامتی باشه سیب سرخ باشه
از اتاق فرمان اشاره میکنن زر زیاد نزنم و برم به اینستا یه سری بزنم

اهان سال نوعه شما مبارک بهار جون (می خواهد بهار را ببوسد یاد کرونا می افتد اب و الکلش را در می اورد و کلا بهار را با اب و الکل ضد عفونی میکند)
خوب الان بهار ضد عفونیه بیا بغلمممم بهاررییییی


بای بای
تا پست بعد

خب دوستان من می خوام این داستان و از شیپ جلسایی در ارم بعنی ی شیپ دیگه یکنم حالا نمی دونم ، ولی می خوام درش بیارم اما گفتم شاید بازدید کننده ها خوششون نیاد واسه 

همین اومدم کا از شما ها هم بپرسم ، بنظر شما ها این داستان همون شیپ جلسایی داشته باشه یا نه ی شیپ دیگه حالا شما ها نظر بدی که شیپش چی باشه 

دوستتون دارم ( البته دخترا ) و امیدوارم سالم در کنار خانواده محترمتان این سال را اغاز کرده باشید و تکتک لحظه های این سال براتون با شادی سپری شه .

سلام من امدم ت شهر شیدا امدم خب بلی خفه خون میگیرد و بپرید ادامه .

جک

اوف داشتم خفه میشدم لامصب چرا انقدر هوا گرمه از تخت پریدم پایین و رفتم که آب بخورم که یهو در اتاق السا باز شد و با صورت مبارکم برخورد کرد . اخ صورت نازنینم و نابود کرد که یهو خود السا گور بگور شده ام افتاد روم یعنی واقعا در اون لحظه پرس شدم .   

السا : اوه جک حالت خوبه ؟

من:بله به لطف شما .

السا : اوه ببخشید .

و از روم پاشد و دستم و گرفت و کمکم کرد تا بلند شدم و بهش گفتم 

من: واسه چی عین آمازونی ها در و باز کردی؟ 

السا:اوه ببخشید آخه تشنمه بود . 

من: اها مشکلی نیست ، منم تشنمه بود بیا باهم بریم ، آخه منم آب می خواستم .

السا: باشه.  

راه افتادیم سمت آشپز خانه و من رفتم آب بیارم و السا هم دو تا لیوان ، لیوان و که آورد نشستیم رو میز آشپزخانه و آب و که خوردیم دو تامون ساکت بودیم که من سر بحث و باز کردم 

من : فردا قرار شاهزاده دوم کلارینس بیاد اینجا . 

السا: نه نمیدونستم ، حالا واسه چی؟

من:چون اون ها بر کشوری حکومت میکنند که محل ست ما هست می خواد باهامون صحبت کنه.

السا : ی چیزی بپرسم ؟

من :بپرس .

السا: این شاهزاد.

من : اسمش ذن شاهزاده دوم کلارینس . ( دوستان من و نکشید این و از انیمه سفید برفی با موهای قرمز یدم .)

السا : اهان همون .، دختری چیزی ام با خودش میاره، آخه میدونی

من: آره میفهمم چی میگی،  میخوای ت جمع که همش پسره نباشی . 

السا : آره دقیقا. 

من: آره یکی از محافظانش دختره نامزدش هم میاره.

السا : اوه چه خوب . 

من: آره ولی دیگه بریم؟ بخوابیم که فردا بیدار نمی شیم. 

السا:اوه آره راست میگی،  باشه .

رفتم ت رخت خواب و به اتفاقات فکر میکردم ، که خوابم برد .  


السا 

اوه خوب شد که ذن نامزد کرده آخه ی رازی دارم که تا حالا این راز و هیچکس نمی دونستم حتی خود ذن هم نمیدونستم.  خب می دانید من قبلا عاشق ذن بودم قبل از جک اما به کسی نگفتم اما خب حالا به شما ها گفتم . 
 داشتم به این فکر میکردم که جک میدونه یا نه که خوابم برد . 

روز بعد صبح 

السا 

اه یک خری هی گذاشته رو ری پیت و هی میگه السا ، السا ، السا  ، آل 

از بس اعصابم و خورد کرد سرش عربده کشیدم 

من: د مرگ و السا،  د کوفت و السا ، د خفه خون بگیر می خوام بخوابم.  

جک:اهم ، اهم، میگم خواهر من یخورده عفت کلام و رعایت کن .

وای عین برق زده ها پریدم بالا . وای این که جک .

من: ای وای ببخشید فکر کردم انا .

جک: طوری نیست به این کارات عادت دارم حالا بجنب که باید بریم به استقبال شاهزاده کلارینس . بجنب .

اوه آره راست میگی ولی هیکل مبارک و پرت کن بیرون . 

جک: اوف،  باشه ولی ی بار مثل آدم بحرف .
اوخیش رفت بیرون .خب ( دوستان همون طرح مو و لباس روز تاج گذاری پوشید) 
و رفتم بیرون با جک و منتظر شاهزاده شدیم ، وقتی رسید قشنگ قلبم اومد ت حلقومم و برگشت ت قفسه سینه ام .* _____ * 

این چرا انقدر جنتلمن ، مادر من . بگیر من و پس نیافتم .

ذن : از دیدنتون خوشحال شدم . 

من : ما هم از دیدن شما خوشحال شدیم .

جک : بله درست میگند .

من: بفرمایید داخل .

ذن : بسیار ممنونم .

ایت داستان ادامه دارد.

خب ببخشید دیر شد اخه از بس خانوم ها مشق میدند اما دادم و هیچی دیگه . برا بعدی ۱۰ تا نظر و مرسی و بای 

 

پوزش اوری وان برای تاخیر امدم با آرامش به ادامه مطلب بروید ( به سقف خیره می شود و سوت میزند)

السا 

رفتم و از بالای مبل حواسش نبود اومدم بگم پخ که دیدم قدم نمیرسه. هی خودم و اوردم بالا نشد هی اوردم هی نشد هی اوردم هی نشد هی اوردم هی نشد هی نشد آخر بار هم از صدای 

جک ترسیدم و پرت شدم ت دلش 

جک:چیکار میکنی السا؟!

من:اااهه . (مثلا افتاد)

جک:حالت خوبه ؟ ( آخه خرس خیگی افتاده رو پای ت بعد میگی خوبی،  جک :تو یکی خفه که ی ماه ما را منتظر قسمت بعدی گذاشتی ما همین جور استب مردیم 

من:)

السا:آره فکر کنم خوب باشم . ( من : دیگه آخ.  جک:خفه  من :بله چشم . )

جک : حالا دقیقا داشتی چیکار میکردی؟

من ( ببخشید تازه یادم اومد من هست نه السا از بس این جک ورور کرد) : اه آره چیز میدون اه

جک:نمی خواد بگی پاشو ی زنگ بزن به انا و مری کار یا داشتند راستی  ادری فردا مرخص میشه. 

من :ههههوووررررااااا( من :مرگ گوشم کر شد  - _________ -)

جک:هیس گوشم کر شد . حالا برو به اون دوتا بدبخت زنگ بزن و بیا کارت دارم. 

من: باش . 


وای باورم نمیشد قرار ادری بی بخار مرخص بشه . وای در پوست خودم نمیگنجم *  _  * )

ای ول رفتم و اول شماره مری و گرفتم بعد ۴ تا بوق برداشت . 

مری:الو سلام السا خوبی خبر ها را شنیدی.  شنیدی قرار ادری جونم برگرد . ( مری جان نفس بگیر @ _____  @) 

من:مری عزیزم .آره شنیدم . خب دیگه باید مارا مهمون کنی که آقا ادری برگشتند(آخه چه ربطی داره ؟ واسه چی بیخودی مهمون کنه!   : /// )

مری: اوه باشه بابا . 

یخورده ام  با مری فک زدم و زنگ زدم به انا 



انا: بله ، بفرمائید. 

السا:پاسخگوی ۱۱۸ و یادت رفت . 

انا:اه سلام الی خوبی چه خبر؟ 

من: سلامتی . جونم کاری داشتی ؟

انا:آره.  السا می خواستم بهت بگم خیلی دور و ور جک نپلک این دیوونه آقا باز ، دختر باز ، نامزد داره.  اصلا چرا هنوز دوستش داری؟

با این حرفش جا خوردم. واقعا راست میگفت چرا؟؟ نمی دونم چرا حالم گرفته شد 

من:ببخشید انا اگه کاری نداری من قطع کنم . 

انا: نه قربونت . بای .

من:بای 

گوشی قطع کردم و رفتم ت فکر که با صدای جک به خودم اومدم.  

جک :

این داستان ادامه دارد‌.


نه دیگه دوستان نشد برا بعدی  همانطور که گفتم ۱۵ و بای تا عشق =۱۸۰ درجه زندگی 


سلاممممم به همه گلای توی وب
وجی: مگه قرنطینه نیستین؟
وجی خواهشا نپر وسط حرفم
خب صبا میباشم ۱۲ سالمه و در شهر بابل استان مازندران
وجی: میخوای آدرس خونتون هم بده:/
اههه وجی دهنتو جر میدماااا
خب از بهار هم خیلی ممنونم که نویسندم کرد •~•
بپرین تو نظرات باهم آشنا بشیم من کسی را نمیشناسم در این وب جز چند نفر البته
آها ی چیزی جا موند بهم صابونم میگن :|~
خب دیگه حرفی ندارم 

آخرین جستجو ها

luftrolefi «ابومسلمی ها» هواداران باشگاه ابومسلم خراسان، وبگاه رسمی زیرخاکی | دفینه | گنج quitranochcea عشق هایی ک زنده به گور میشن... هیئت تعزیه سالار شهیدان رضوانشهر یزد-صدوق Margaret's notes sterrafgoodgprer نگین خبر تور مسافرتی | تور ارزان و لحظه آخری | کلبه گردشگری