محل تبلیغات شما
سلام من امدم ت شهر شیدا امدم خب بلی خفه خون میگیرد و بپرید ادامه .

جک

اوف داشتم خفه میشدم لامصب چرا انقدر هوا گرمه از تخت پریدم پایین و رفتم که آب بخورم که یهو در اتاق السا باز شد و با صورت مبارکم برخورد کرد . اخ صورت نازنینم و نابود کرد که یهو خود السا گور بگور شده ام افتاد روم یعنی واقعا در اون لحظه پرس شدم .   

السا : اوه جک حالت خوبه ؟

من:بله به لطف شما .

السا : اوه ببخشید .

و از روم پاشد و دستم و گرفت و کمکم کرد تا بلند شدم و بهش گفتم 

من: واسه چی عین آمازونی ها در و باز کردی؟ 

السا:اوه ببخشید آخه تشنمه بود . 

من: اها مشکلی نیست ، منم تشنمه بود بیا باهم بریم ، آخه منم آب می خواستم .

السا: باشه.  

راه افتادیم سمت آشپز خانه و من رفتم آب بیارم و السا هم دو تا لیوان ، لیوان و که آورد نشستیم رو میز آشپزخانه و آب و که خوردیم دو تامون ساکت بودیم که من سر بحث و باز کردم 

من : فردا قرار شاهزاده دوم کلارینس بیاد اینجا . 

السا: نه نمیدونستم ، حالا واسه چی؟

من:چون اون ها بر کشوری حکومت میکنند که محل ست ما هست می خواد باهامون صحبت کنه.

السا : ی چیزی بپرسم ؟

من :بپرس .

السا: این شاهزاد.

من : اسمش ذن شاهزاده دوم کلارینس . ( دوستان من و نکشید این و از انیمه سفید برفی با موهای قرمز یدم .)

السا : اهان همون .، دختری چیزی ام با خودش میاره، آخه میدونی

من: آره میفهمم چی میگی،  میخوای ت جمع که همش پسره نباشی . 

السا : آره دقیقا. 

من: آره یکی از محافظانش دختره نامزدش هم میاره.

السا : اوه چه خوب . 

من: آره ولی دیگه بریم؟ بخوابیم که فردا بیدار نمی شیم. 

السا:اوه آره راست میگی،  باشه .

رفتم ت رخت خواب و به اتفاقات فکر میکردم ، که خوابم برد .  


السا 

اوه خوب شد که ذن نامزد کرده آخه ی رازی دارم که تا حالا این راز و هیچکس نمی دونستم حتی خود ذن هم نمیدونستم.  خب می دانید من قبلا عاشق ذن بودم قبل از جک اما به کسی نگفتم اما خب حالا به شما ها گفتم . 
 داشتم به این فکر میکردم که جک میدونه یا نه که خوابم برد . 

روز بعد صبح 

السا 

اه یک خری هی گذاشته رو ری پیت و هی میگه السا ، السا ، السا  ، آل 

از بس اعصابم و خورد کرد سرش عربده کشیدم 

من: د مرگ و السا،  د کوفت و السا ، د خفه خون بگیر می خوام بخوابم.  

جک:اهم ، اهم، میگم خواهر من یخورده عفت کلام و رعایت کن .

وای عین برق زده ها پریدم بالا . وای این که جک .

من: ای وای ببخشید فکر کردم انا .

جک: طوری نیست به این کارات عادت دارم حالا بجنب که باید بریم به استقبال شاهزاده کلارینس . بجنب .

اوه آره راست میگی ولی هیکل مبارک و پرت کن بیرون . 

جک: اوف،  باشه ولی ی بار مثل آدم بحرف .
اوخیش رفت بیرون .خب ( دوستان همون طرح مو و لباس روز تاج گذاری پوشید) 
و رفتم بیرون با جک و منتظر شاهزاده شدیم ، وقتی رسید قشنگ قلبم اومد ت حلقومم و برگشت ت قفسه سینه ام .* _____ * 

این چرا انقدر جنتلمن ، مادر من . بگیر من و پس نیافتم .

ذن : از دیدنتون خوشحال شدم . 

من : ما هم از دیدن شما خوشحال شدیم .

جک : بله درست میگند .

من: بفرمایید داخل .

ذن : بسیار ممنونم .

ایت داستان ادامه دارد.

خب ببخشید دیر شد اخه از بس خانوم ها مشق میدند اما دادم و هیچی دیگه . برا بعدی ۱۰ تا نظر و مرسی و بای 

 

کدورت الکی قسمت 10

بهار جان لطفا بیا

ای کسانی که ایمان اوردید بشینین تو خونه هاتون ببینم میخواد کرونا بگیرین بشینین و گوشی خود را بر دارید و به وب فروزنی بهار بپیوندید

، ,السا ,جک ,اوه ,آره ,ذن ,السا ، ,که جک ,چرا انقدر ,و السا ,آره راست

مشخصات

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

❤ღ گنج من ღ❤ Cheap NFL Kansas City Chiefs Jerseys, Put It with Inspiration. *.*.*سرزمین عجیــــب و غریـــــب*.*.* وحید خزایی ألسَّلامُ عَلَیکِ یَا زِینَبَ الکُبری(س) diffcontrecwatz نگاه به تاریخ اسلام دانلود آهنگ های جدید ایرانی postsikegvert motidetea