السا
رفتم و از بالای مبل حواسش نبود اومدم بگم پخ که دیدم قدم نمیرسه. هی خودم و اوردم بالا نشد هی اوردم هی نشد هی اوردم هی نشد هی اوردم هی نشد هی نشد آخر بار هم از صدای
جک ترسیدم و پرت شدم ت دلش
جک:چیکار میکنی السا؟!
من:اااهه . (مثلا افتاد)
جک:حالت خوبه ؟ ( آخه خرس خیگی افتاده رو پای ت بعد میگی خوبی، جک :تو یکی خفه که ی ماه ما را منتظر قسمت بعدی گذاشتی ما همین جور استب مردیم
من:)
السا:آره فکر کنم خوب باشم . ( من : دیگه آخ. جک:خفه من :بله چشم . )
جک : حالا دقیقا داشتی چیکار میکردی؟
من ( ببخشید تازه یادم اومد من هست نه السا از بس این جک ورور کرد) : اه آره چیز میدون اه
جک:نمی خواد بگی پاشو ی زنگ بزن به انا و مری کار یا داشتند راستی ادری فردا مرخص میشه.
من :ههههوووررررااااا( من :مرگ گوشم کر شد - _________ -)
جک:هیس گوشم کر شد . حالا برو به اون دوتا بدبخت زنگ بزن و بیا کارت دارم.
من: باش .
وای باورم نمیشد قرار ادری بی بخار مرخص بشه . وای در پوست خودم نمیگنجم * _ * )
ای ول رفتم و اول شماره مری و گرفتم بعد ۴ تا بوق برداشت .
مری:الو سلام السا خوبی خبر ها را شنیدی. شنیدی قرار ادری جونم برگرد . ( مری جان نفس بگیر @ _____ @)
من:مری عزیزم .آره شنیدم . خب دیگه باید مارا مهمون کنی که آقا ادری برگشتند(آخه چه ربطی داره ؟ واسه چی بیخودی مهمون کنه! : /// )
مری: اوه باشه بابا .
یخورده ام با مری فک زدم و زنگ زدم به انا
انا: بله ، بفرمائید.
السا:پاسخگوی ۱۱۸ و یادت رفت .
انا:اه سلام الی خوبی چه خبر؟
من: سلامتی . جونم کاری داشتی ؟
انا:آره. السا می خواستم بهت بگم خیلی دور و ور جک نپلک این دیوونه آقا باز ، دختر باز ، نامزد داره. اصلا چرا هنوز دوستش داری؟
با این حرفش جا خوردم. واقعا راست میگفت چرا؟؟ نمی دونم چرا حالم گرفته شد
من:ببخشید انا اگه کاری نداری من قطع کنم .
انا: نه قربونت . بای .
من:بای
گوشی قطع کردم و رفتم ت فکر که با صدای جک به خودم اومدم.
جک :
این داستان ادامه دارد.
نه دیگه دوستان نشد برا بعدی همانطور که گفتم ۱۵ و بای تا عشق =۱۸۰ درجه زندگی
,جک ,هی ,مری ,نشد ,ادری ,هی نشد ,نشد هی ,هی اوردم ,اوردم هی ,زنگ بزن
درباره این سایت